بحث در باب امكان مقايسه فيلسوفان نضجيافته در بستر انديشههاي اسلامي و فلاسفه غربي به ويژه در دوران جديد، مناقشه برانگيزترين مسأله مدافعان و مخالفان فلسفه مقايسهاي(comparative philosophy) است. در اينميان، بحث در باب مقايسه انديشههاي محيالدين بن عربي، مؤسس عرفان نظري اسلامي و اسپينوزا، فيلسوف عقلگراي هلندي و متصلب در خردورزي فارغ از آموزههاي ديني، همواره محل نقض و ابرامهاي فراوان واقع شده؛ به نحوي كه برخي اين دو را متعلق به دو اكوسيستم(ecosystem) فرهنگي – فلسفي كاملا متمايز و متفاوت از يكديگر دانسته و بر اين اساس، هرگونه مقاسهاي ميان انديشههاي آنان را امري بيهوده انگاشتهاند و برخي ديگر با تأكيد بر مشابهتهاي فراوان و واقعيِ منظومه فكري آنان، هر دو را در زمره قائلان به وحدت وجود با اعتقاداتي مشابه ردهبندي نمودهاند.
قرآن در جايگاه اُمالكتاب انديشه مسلمانان، همواره در طي تاريخ فرهنگ و تمدن اسلامي، خاستگاه شاخههاي مختلف علوم و فنون اسلامي بوده است و متعاطيان هر يك از اين شاخهها كوشيدهاند تا با بهرهگيري از خوان گسترده معارف قرآني، به بسط و رونق اين تمدن مدد رسانند. اما به رغم تلاشهاي فراواني كه در جهت شناسايي ابعاد مختلف اسلام و معارف عميق قرآني و روايي صورت پذيرفته، خلأ بسط و توسعه نظرگاهي جامع در تبيين و توصيف ابعاد متنوع تعاليم قرآني و آموزههاي اسلامي كه در سيره پيشوايان نخستين اين آيين آسماني نيز انعكاسي در خور يافته، همچنان به وضوح احساس ميشود و اين امر را شايد بتوان يكي از شواهد صدق روايت «بدأ الاسلامُ غريباً و سَيَعودُ غريباً…» (كوفي، 1410: 139 ح166) به شمار آورد.
نظريه وحدت وجود از همان آغاز كه به نحوي نظاممند در آراء محيالدين ابن عربي و اتباع او نُضج و توسعه يافت، محل نقض و ابرامهاي فراوان واقع شده و همواره يكي از مناقشهبرانگيزترين مسائل در جدال متكلمان و فيلسوفان و عارفان بوده است. ابن عربي، خود به عنوان نخستين كسي كه مضمون اين نظريه (و نه اصطلاح آن) به طور متناوب در آثار او محل توجه و تمركز واقع شده، بارها نسبت به ماهيت فراعقلي اين نظريه تصريح نموده و از اينرو، با آنكه در جاي جاي آثار خود به تبيين و توضيح ابعاد و لوازم اين نظريه پرداخته، هيچگاه مدعي اثبات فلسفي و عقلاني اين نظريه نبوده است. او حتي گاهي به صراحت بر ماهيت خردگريز و حيرتزاي اين نظريه كه مبتني بر نوعي اجتماع نقيضين است تأكيد نموده است.[1]