در سالهاي اخير، نظرگاه فيزيك كوانتوم كه مدعي ارائه تفسيري جديد از رابطه ميان ماده و آگاهي است، در بحث از تجربههاي نزديك به مرگ نيز محل توجه واقع شده است. از آنجا كه به اعتقاد برخي از محققان، تجربه نزديك به مرگ در وضعيت آگاهي بدون كالبد و در فضا ـ زماني متفاوت از دستگاه فضا ـ زمان متعارف ما محقق ميشود، در نهايت ميتواند منجر به اثبات تئوري كوانتوم در فيزيك و ابطال برخي مفاهيم فلسفي گردد. (Elsaesser Valarino,1997:8-9) بر اين اساس، پارهاي از پژوهشگران با استناد به برخي يافتههاي فيزيك كوانتوم و اصولي در فيزيولوژي و فراروانشناسي، تبيينهاي تازهاي از اين پديده به دست دادهاند.
در پي پيشرفتهاي به دست آمده در زمينه تكنولوژي احياء[1] در قرن بيستم، شمار كساني كه در آستانه مرگ، مجدداً حيات خود را بازيافتهاند به نحو بيسابقهاي افزايش يافته است. بسياري از اين افراد مدعي هستند كه در آستانه مرگ، تجربهاي روانشناختي، رمزآميز و متعالي را از سرگذراندهاند و اين تجربه عميقاً زندگي آنان را تحت تأثير قرار داده است. گزارش بررسيهاي علمي درباره اين پديده نخستينبار در سال1975 توسط ريموند مودي[2] در كتاب زندگي پس از زندگي[3] به اطلاع عموم رسيد و اصطلاح «تجربه نزديك به مرگ»[4] براي اولينبار براي اشاره به اين پديده مورد استفاده قرار گرفت.(Bryant and Peck, 2009: 773)
دكتر ديويد سن فيليپو[1]
تفاسير تجربههاي نزديك به مرگ، متأثر از آموزههاي ديني و روانشناختي مرتبط با اعتقادات مربوط به مرگ و زندگي پس از آن است. اختلاف باورهاي ديني منجر به شكلگيري گروههاي پرشمار ديني شده است كه هر يك تفاسير مربوط به خود را از مرگ و حيات پس از آن ـ دورهگذار بيواسطه ميان مرگ و حيات پس از آنـ اشاعه ميدهند. اين مقاله در پي ارائه نگاهي كلي و اجمالي در باب تئوريهاي فروكاهشي[2] و معقوليت تئوريهاي فراشخصيتيِ[3] ناظر به تجربههاي نزديك به مرگ است. اين نوشتار سپس به ارائه نگاهي اجمالي در باب آگاهيهاي انساني درباره آنچه كه زندگي پس از مرگ تلقي ميشود، باورهاي ديني مرتبط با مرگ و حيات پس از آن و [همچنين] تفاسير تجربههاي نزديك به مرگ از نگاه اديان مختلف ميپردازد. اين نوشتار بر آن است كه تفاسير ديني به ضميمه آثار جديد ناظر به تجربههاي نزديك به مرگ و براهيني كه عليه فروكاستگروي[4] وجود دارد، زمينهاي را براي معقول يافتن تئوريهاي فراشخصيتي در باب تجربههاي نزديك به مرگ فراهم ميآورد.
امروزه فيلسوفان دين در حوزه برهانهاي پسيني ناظر به حيات پس از مرگ، از مقولهاي به نام تجربههاي نزديك به مرگ(near-death experiences) سخن ميگويند. اين موضوع كه دستكم فصل مشترك بررسيهاي فراروانشناسی، روانشناسی، روانپزشکی، طب بیمارستانی(hospital medicine) فلسفه دين و روانشناسي دين به شمار ميرود، امروزه توجه بسياري از كساني كه علاقهمندند تا گزارههاي ديني را با روشي غير از روش سنتي استدلالات فلسفي و كلامي به اثبات رسانند، به خود جلب نموده است. از آنجا كه آمار افراد صاحب چنين تجربهاي در دهههاي اخير طبق برخي از بررسيها كاملاً غيرقابل تصور بوده است، عدهاي بر آنند كه تجربههاي نزديك به مرگ، امروزه ملموسترين پديدهاي است كه وجود روح و ادامه حيات آن را پس از مرگ به اثبات ميرساند. در واقع، مواد خام استدلالات فلسفي و كلامي اين گروه از پژوهشگران، به جاي آنكه مفاهيم انتزاعي و گزارههاي درونديني ناظر به حيات پس از مرگ باشد، گزارشهاي متعدد كساني است كه آگاهانه در طي فرآيند مرگ باليني(clinical death) و يا وضعيتي نزديك به آن، احساس جدايي از بدن فيزيكي و مواجهه با بسياري از پديدهها و رويدادهاي كم و بيش مشابه را از سر گذراندهاند.
امروزه تئوريهاي فراشخصيتي(transpersonal) در باب تجربههاي نزديك به مرگ، به جد در پي آنند تا اثبات نمايند كه اين تجربهها به جاي آنكه ناشي از اختلالات مغزي و رواني و محصول توهمات و بر ساختههاي ناخودآگاه و احياناً خودآگاه رواني فرد باشند، اصولاً نشأت گرفته از ساحت روحاني و فراشخصيتي انسانهاست. از سوي ديگر، عدهاي از پژوهشگران مدعياند كه تبيينهاي فيزيولوژيكي و روانشناختي و بعضاً اسطورهشناختي(mythological) آنان بی آنکه اين تجربه را ناظر به حيات پس از مرگ بينگارد و يا امكان وجود آگاهي مستقل از كالبد فيزيكي را لازمة صحت آن بداند، قادر است براي همه ابعاد متنوع اين تجربه، تبييني بسنده ارائه دهد.