در يافتههاي همه افراد و جريانهاي فكري كه تاكنون انسان را بما هو انسان مورد مطالعه و مداقّه قرار دادهاند، به فهرستي از ويژگيهاي مشترك و يا مشابه ميتوان اشاره كرد كه در يافتن مختصات وجوديِ انسان به عنوان موجودي ذوابعاد ميتواند منشأ گشايش و روشنگري باشد.
در اين ميان، بدون ترديد رواج توافق و تفاهم بر سر اين خصوصيات در ميان افراد بشر ميتواند به تعالي، سازگاري و جهاني آرماني بينجامد، چرا كه همواره نزاع و ناسازگاري در ميان آدميان، سيراب از آبشخور فهمِ ناكافي از يكديگر است.
در ميان اين شاخصهها و مؤلفهها كه هيچگاه هويت آدمي فارغ از آنها متصور نخواهد بود، صيرورت دائمي و حركت ابدي انسان در بستر تحول و تغيير، يكي از ويژگيهايي است كه بايد آن را در زمرة ذاتيات انسان دانست و اگر كسي براين اساس، آدمي را متن يك حركت بيسرانجام در خداوند بداند، سخني به گزاف بر زبان نرانده و برجستهترين شاخصة هويتساز انسان را در تعريف او مطمح نظر قرار داده است.
ما انسانها عموماً اين ويژگي ذاتي و هويتساز را در تعامل با ديگران و قضاوت درباره نيّات و عملكرد آنان جدي نميگيريم و عمدتاً با نگاهي قطعيتگرا، وضعيت كنوني ديگران را وضعيت و شرايط هميشگي آنان ميپنداريم و از اين منظر درباره قضاوت و تعامل با آنان تصميمگيري ميكنيم و از اينرو جهان امروز ما چندان رو به تفاهم و وفاق نميگذارد و نزاع و كشمكش جزء جداييناپذير جريان زندگي تلقي ميشود.
ما هنگامي كه به تعبير استاد مصطفي ملكيان، آدميان را به چشم يك «فرآورده» و نه يك «فرآيند» مينگريم، در فهم و درك شرايط و تصميمگيريهاي آنان چندان صائب نخواهيم بود. دقتنظر در لوازم و نتايج چنين رويكردي به روشني مبيّن اهميت فوقالعادة اين نظرگاه و تأثير شگرف آن در بسط بهداشت رواني و ترويج روحيه درك متقابل در ميان جوامع بشري است.
انساني كه از پسِ خاكريز چنين بصيرتي ديگران را رصد ميكند، علاوه بر احساس آرامش و طمأنية رواني، خود را به برجستهترين اصول اخلاق ديني و انساني متخلق مييابد و فهم همدلانه و عميق از هويت انساني را در خود بارور ميسازد. چنين انساني اگرچه در مقام قضاوت درباره ديگران از ناهنجاريها، ناراستيها و ذمايم اخلاق انساني چشمپوشي نميكند و آنان را مورد مؤاخذه قرار ميدهد و هيچگاه صلابت خود را در تقبيح زشتيها و تحسين فضيلتها از كف نميدهد اما همواره ذهن او معطوف اين معناست كه آدمي نفس يك صيرورت در بستر ابديت است كه در هر بخش از اين راه بيسرانجام شرايط و ظهورات خاص خود را دارد و از اينرو قضاوت او دربارة ديگران (در صورت تطابق با واقعيت نفسالامري) تنها خاص شرايط كنوني آنان است و بر اين اساس، هيچگاه آدميان را به تير لعن و نفرين ابدي نميسپارد و همواره آنان رادر معرض تحول و تجدد مييابد و اينچنين چاشني محبت و فهم همدلانه، بن ماية همه قضاوتها و تعاملات اوست.
اين احتياط و دقتنظر در قضاوت كه همواره مطلوب شرايعالهي و آسماني بوده است، از سوي عارفان مبرّز و حكيمان متعمق نيز به عنوان يكي از بايستههاي اخلاق انساني مورد تصريح و تأكيد واقع شده است چنانكه دراينباره حضرت امام خميني(ره) در كتاب شرح چهل حديث درباب احتياط در لعن و توهين، مينويسند: «شيخ عارف ما، روحي فداه، ميفرمود: هيچوقت لعن شخصي نكنيد، گرچه به كافري كه ندانيد از اين عالم [چگونه] منتقل شده مگر آنكه وليِ معصومي از حال بعد از مردن او اطلاع دهد، زيرا كه ممكن است در وقت مردن مؤمن شده باشد.»
بديهي است كه در روزگار ما فراگيري اين نوع نگاه در ميان انسانها (به ويژه اصحاب ديانت و اخلاق) تا چه حد ميتواند از حجم انبوه رنجي كه تاكنون در اثر فقدان اين نظرگاه در ميان اجتماعات بشري پديد آمده، بكاهد و از بروز مضاعف آن ممانعت به عمل آورد.
از اينرو هر كس كه امروز بر مدار صلح و گفتگو و فهم همدلانة گفتار و كردار آدميان ره ميسپرد، گريزي از آن ندارد كه انسانها را همچون سواراني بر مركب صيرورت، در بستر زمان و شرايط موجود مورد قضاوت قرار دهد و هيچگاه حكم ابدي بر آنان نراند و همواره متفطن به اين حقيقت باشد كه همه موجودات و از جمله انسانها پيوسته و ناگزير به سوي كمال و جمال بينهايت در حركتند و هيچگاه حقيقتي جز اين، نميتواند وجهة نظر آنان قرار بگيرد گرچه آنان خود از اين راز بيخبر باشند و دراين ميان، انسان، نفسِ هيجان رفتن در اين راه بيسرانجام است كه هيچگاه از حركت باز نخواهد ايستاد.